حکایت لقمان ومیوه ها
روزگاری، لقمان حکیم در خدمت خواجه ای بود. خواجه، غلام های بسیار
داشت. لقمان بسیار دانا همواره مورد توجّه خواجه بود. غلامان دیگر بر او حسد می
ورزیدند و همواره پی بهانه ای می گشتند برای بدنام کردن لقمان پیش خواجه.
ادامه نوشته
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۶:۵۴ ب.ظ توسط مهدی سعادت
|
